از چسب برای اتصال دادن پلاستیکها، چوبها، کاغذ، سرامیک و فلزات استفاده فراوانی میشود. خاصیت چسبانندگی یک بسپار به نیروهای چسبندگی آن بستگی دارد. بعضی از بسپارها به خاطر داشتن گروههایی با جاذبههای واندروالسی بیشتر چسبندگی خوبی دارند. بسپارهایی که چسبندگی خوبی نداشته باشند با افزودن یک اسید آلی یا موادی که گروههایی با جاذبه واندروالسی دارند، به صورت قابل اتصال در میآید.
ویژگی چسب ها
برای هر مادهای با توجه به جنس و ساختار و نوع استفاده باید چسب مناسبی انتخاب کرد. دو نیرو در مکانیسم اتصال چسبها دخالت دارد که عبارتاند از نیروهای واندروالسی و پیوندهای شیمیایی. نیروهای واندروالسی اساس اکثر فرایندهای چسبندگی هستند. این نیروهای جاذبه بین چسب و جسم مورد نظر عمل میکنند. پیوندهای شیمیایی قویترین نوع چسبندگی را ایجاد میکنند. این نوع اتصال وقتی رخ میدهد که جسمی که چسب روی آن استفاده میشود دارای گروههای شیمیایی واکنش دهنده با چسب باشد. برخی از گروههای شیمیایی در پدیدآوردن نیروهای واندروالسی خیلی مؤثر هستند و در صورت وجود در چسب یا جسم مورد نظر سبب ایجاد پیوند خوبی میشوند.
از این گروهها میتوان گروههای نیتریل، هیدروکسیل، کربوکسیل و آمید را نام برد. کشش سطحی برای ایجاد چسبندگی بین چسب و جسم لازم است که مواد با یکدیگر تماس پیدا کنند. در این حالت کشش سطحی تماس چسب با جسم جامد را کنترل میکند. تمام مواد دارای نیروهای سطحی هستند که در مایعات کشش سطحی و در جامدات به انرژی سطحی معروفند. کشش سطحی عامل ایجاد قطره در یک مایع است. اگر انرژی سطح در جامد بیشتر از کشش سطحی مایع باشد، قطره چسب پخش شده و در سطح جسم جامد پخش و باعث خیس شدن و بهترشدن چسبندگی میشود؛ بنابراین با افزایش انرژی سطحی جامد یا با کاهش کشش سطحی مایع میتوان خیس شدن سطح جامد را بهبود بخشید. کشش سطحی بحرانی کشش سطحی بحرانی، کشش سطحی لازم برای خیس کردن سطح جامد است.
کششهای سطحی بحرانی فلزات تمیز و اکسیدهای فلزی بیشتر از کشش سطحی مواد آلی و آب است و بسپارهای آلی جامد کشش سطحی بحرانی کمتر از آب دارند. تشکیل اتصال با پلی اتیلن، CFCها و سیلیکونها به علت کمتر بودن کشش سطحی بحرانی آنها از کشش سطحی بحرانی اکثر چسبها به دشواری صورت میگیرد. دربارهی چسبندگی شش تئوری وجود دارد که عبارتند از: تئوری جذب فیزیکی جذب فیزیکی شامل نیروهای واندروالسی در بین سطوح میباشد که در بر گیرنده جاذبههای بین دو قطبیهای دائم و دو قطبی القایی و نیروهای لاندن میباشد. تئوری جذب شیمیایی تئوری پیوند شیمیایی در مورد چسبندگی، بر اساس تشکیل پیوندهای کووالانسی، یونی و هیدروژنی بین سطح میباشد.
علت چسبندگی چسب
مدارکی مبنی بر اینکه پیوندهای کووالانسی با عوامل جفت کنندگی سیلانی تشکیل میشود، وجود دارد و ممکن است که چسبها شامل گروههای هیدروکسی یا آمین باشند که با اتمهای هیدروژن فعال از قبیل گروههای هیدروکسیل، اگر چوب یا کاغذ اجزا مورد عمل باشند، پیوند هیدروژنی ایجاد میکنند. تئوری نفوذ تئوری نفوذ این دیدگاه را مطرح میکند که پلیمرها هنگام تماس ممکن است در همدیگر نفوذ کنند؛ بنابراین مرز درونی سرانجام برداشته میشود و نفوذ پلیمرها در صورتی اتفاق میافتد که زنجیرهای متحرک و سازگار باشند. به عبارت دیگر، دما باید از دمای تبدیل شیشهای بالاتر رود. تئوری الکتروستاتیک تئوری الکتروستاتیک، از این طرح سرچشمه گرفته است که وقتی دو فلز در تماس با یکدیگر باشند، الکترونها از یکی به دیگری منتقل میشوند و بنابراین یک لایه مضاعف الکتریکی تشکیل میگردد که نیروی جذب را نشان میدهد. چون پلیمرها، نارسانا هستند، مشکل به نظر میرسد که این تئوری برای چسبها کاربرد داشته باشد. تئوری پیوند درونی مکانیکی اگر سطحی را که میخواهیم روی آن چیزی بچسبانیم، دارای سطحی نامنظم باشد آنگاه ممکن است چسب در ناهمواریهای سطح، قبل از سخت شدن داخل شود. این ایده، باعث ظهور این تئوری شد که به اتصالات چسب با مواد متخلخل از قبیل چوب و نسوجات بسط داده شد. مثالی از این قبیل، عبارت از استفاده از اتو در لایه چسب و در لباس میباشد.
لایه چسبها، حاوی چسبهای ذوبی هستند که پس از ذوب در پارچه نفوذ میکنند. تئوری لایه مرزی ضعیف تئوری لایه مرزی ضعیف، پیشنهاد میکند که سطوح تمیز، پیوندهای قویتری با چسب ایجاد میکنند. اما برخی آلودگیها از قبیل زنگ و روغن یا گریسها، لایهای ایجاد میکنند که چسبندگی ضعیفی دارد. همه آلودگیها، لایه مرزی ضعیف تشکیل نمیدهند، زیرا در برخی حالات، آنها توسط چسب حل خواهند شد. در این محدوده، چسبهای ساختمانی آکریلیک، برتر از اپوکسیدها هستند و این، به دلیل توانایی آنها برای حل کردن روغنها و گریسها میباشد.